سفارش تبلیغ
صبا ویژن

immolate

این روزها...

 

هو...

این روزها زیاد دورُبرم می پلکد....

نمی دانم از جانم چه می خواهد...

سراسیمه و نگران دفترم را که مدتیست

بر روی میز افتاده و خاک بر رویش

نشسته، برمی دارد و بالای صفحه آن مینویسد "هو"...

و بعد شروع به حرف زدن می کند...

ابتدا از آهُ ناله هایش می گوید....

بعد...

احساس عجزش را فریاد می زند....

بعد از آن نوبت به دنیا می رسد....

از بی وفایییش می گوید....

از بی درکییش...

از اینکه دیگر به گردنش رسیده است و

از رگ گردن به آن نزدیکتر شده است...

و بعد به آنجا می رسد که می گوید...

وقت رفتن است...

.................

چند لحظه با نقطه چین هایی که می گذارد،

سکوتش را بیان می کند و

بعد آهی می کشدُ سرخ می شود و

پشت پشیمانیش پنهان می شود...

خودش هم نمی داند چه می نویسد و چه می گوید...

فقط می خواهد راحت شود و به یک خلاصی برسد...

خسته می شود...

دیگر رمقی برای نوشتن و حرف زدن ندارد...

در آخر از من می خواهد آهسته تر نفس بکشم ...

چراکه با هر نفسم می شکند و خردتر می شود...

.....

مراعاتش را می کنم...

این روزها حساس تر و شکننده تر شده است...

"بغضم" را میگویم...   



[ پنج شنبه 91/4/29 ] [ 4:56 عصر ] [ immolate ] نظر


برای عمو خسرو...

 

هو...

سیه چرده بود...

نگاهش طعم مهر و عرفان می‏‏‏داد...

صدایش نجیب و پرفلسفه بود...

وقتی لب به سخن میگشود.....واژه ‏ها میان چهره اش معنا می‏گرفتند

و به حرمت صدایش ساعت‏ها می ‏ایستادند...

خانه ی دلش پُر بود از فانوس‏ های نور....

قاموسی از فهم زندگی بود...

ردِّ پایش به آسمان‏ هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا می‏رسید....

فرق داشت...

از دیار مردم امروز نبود....

در هامون تولدی دوباره یافت و در هامون....

..........

و خداوند او را زیبا آفرید و زیباتر به سوی خویش خواند...

 

 

 

تقدیم به بزرگ مرد هنر استاد خسرو شکیبایی

که عارفانه زیست و عاشقانه جام الست را نوشید

و به لقای حق پیوست... 



[ چهارشنبه 91/4/28 ] [ 9:31 صبح ] [ immolate ] نظر


میون تموم دنیا ....یه ستاره* مونده تنها...

 

 

 

هو...

میون تموم ابرا

میون خاطره هاشون

یه ستاره مونده تنها

یه ستاره که یه روزی می نشست تو آسمونا

پا میذاشت رو دست خورشید

می رسید به آرزوها

اما اون ستاره ما

حالا تنها

حالا خسته

حالا یک گوشه نشسته

با خودش یه عهدی بسته

.............

ماهُ با ستاره ها شو

میذاره تنها و میره

میزنه به اون دلِ شب

تا بشه یه نورِ دیگه....

میون تموم دنیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

یه ستاره*مونده تنها..........



[ شنبه 91/4/24 ] [ 8:25 عصر ] [ immolate ] نظر


::