سفارش تبلیغ
صبا ویژن

immolate

کوچ پاییز...

هو...

خورشید را از دستان ِ آذر؛ تنها دختر پاییز، ربودند...

 شب...

رگ های تن پاییز آماس کرد....

آسمان کاری از دستش بر نمی آمد....

از خجالت، سرخ شده بود....

ماه مدام شیر می نوشید...

و جغد ستاره ها را می شمرد....

شب عمــــــــــــــــــــــر می کردُ پاییز ناله....

آن شب...آذر؛ در نزدیکی مادرش پاییز...

آرام جان داد...

و آخرین برگ پاییز از شاخه سقوط کرد....

و موهای درخت یک شبه سپید شد......

و صبح...

 

بوف خواب برف می دید....

گل تقدیم شما

 

پاییز عزیز  ِ...ولی خوب زمستونم زیبایی های خودشو داره......

یلدای گرمی داشته باشید....

التماس دعـــــا...

 



[ جمعه 92/9/29 ] [ 8:39 عصر ] [ immolate ] نظر