سفارش تبلیغ
صبا ویژن

immolate

من دلم آسمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هو...

تا آنجا که یادم می آید....همیشه رویای آسمان داشتم....واکنون نیز دارم......آسمانِ صاف، روشن،نجیب و آرام....

 

یادش بخیر آسمان کودکی چقدر آبی و چقدر نزدیک بود....یادم می آید دستم را بلند میکردم و

 

بر روی انگشتان پاهایم می ایستادم تا آسمان را لحظه ای تنها لحظه ای لمس کنم...

 

بارها و بارها دستم رادراز میکردم و لی......

 

آنقدر این کار را میکردم تا از نفس می افتادم.....

 

خورشید به من لبخند میزد و من سرخ میشدم.......

 

هنوزِ هنوزم دستم را به آسمان دراز میکنم ....

 

اینبار دستم را دراز میکنم به امید ریسمانی که به دستم رسد و مرا ببرد....

 

ببرد ...آن دورها....آن بالا بالاها....و مرا همسایه ستاره ها کند....

 

گاه شب که فرا میرسد ....بر لب بام خانه مینشینم و خیره به آسمان میشوم و یک دل سیر ماه می نوشم.....

 

تا دلم مهتابی شود....و رویا هایم پرستاره........

 

من  دلم آسمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان میخواهد....

 

 

 

 



[ شنبه 91/3/20 ] [ 8:49 عصر ] [ immolate ] نظر